درباره یک دقیقه مطالعه

یک دقیقه مطالعه

سفر به آن سوی تلسکوپ

یادداشتی از آقای حسن صنوبری

 

شاعر و روزنامه نگار

حقیقت وحشتناک این است که وقتی سی سالگی را رد می کنیم و رسما در سرازیری زندگی می افتیم، عموما به همان چیزی که هستیم قانع می شویم. دیگر نه می خواهیم سیارۀ جدیدی را کشف کنیم، نه می خواهیم آدم آهنی عجیبی را اختراع کنیم، نه می خواهیم مدال طلای المپیکی را گردنمان بیاندازیم. فقط دلمان می خواهد یک کارمند یا یک کاسب یا یک خانه دار معمولی باشیم و با یک زندگی خیلی معمولی، خیلی ساده و خیلی کم خطر و شبانه روز پای تصاویر بی نهایت تلویزیون یا اینستاگرام صبر کنیم تا این چند صباح باقی مانده هم با کمترین دردسر طی بشود و برود پی کارش.

 

هر وقت صفحات زندگی نامه آدم های بزرگ و تاثیرگذار جهان را می خوانیم، می بینیم هیچ کدامشان وقتی سی سالگی را رد کردند، تازه تصمیم نگرفتند آدم بزرگی شوند و رویای بزرگی داشته باشند؛ بلکه بیشترشان بین ده الی بیست سالگی تصمیم اصلی زندگی شان را گرفتند؛ یعنی دقیقاً در سال های نوجوانی... من هم وقتی نوجوان بودم، چند قهرمان در زمینه های گوناگون در ذهنم داشتم؛ علم، ورزش، شعر، سیاست، عرفان، مبارزه و... . بعضی از قهرمان هایم یکی از این امور را به خوبی پوشش می دادند؛ اما چند قهرمان عجیب هم داشتم که به تنهایی چند رشته و آرزو و رویای مختلف من را پوشش می دادند؛ یک جورهایی می شود به آن ها بگوییم((قهرمان های چند منظوره)) و همین ویژگی، آن ها را برایم جذاب تر و قهرمان تر می کرد؛ مثلا شهید چمران

این را هم بگویم که متاسفانه بیشتر قهرمان هایم درگذشته بودند؛ و همین آزارم می داد! اگر همۀ قهرمان ها و ایده آل هایمان مرده باشند، آدم فکر می کند در زمانه ای زندگی می کند که دیگر امکان رسیدن به یک رویا یا تاثیرگذاری بزرگ وجود ندارد. تازه شهید چمران که خوب بود. خیلی از قهرمان های نوجوانیم برای قرن های گذشته بودند و حتی یک عکس سیاه سفید هم ازشان وجود نداشت ؛ مثلا شیخ بهایی جزو همین قهرمان های چند منظوره ام بود؛ اما آنقدر قدیمی بود که شک می کردم نکند خیلی از چیزهای خارق العاده ای که درباره اش می گویند، بافته های آدم های خیالاتی باشد؟! 

 

با این حال خوشبختیِ من اینجا بود که چند نفر از قهرمان هایم نه تنها برای همین روزگار بودند، بلکه زنده بودند و هم وطنم؛ یعنی زیر همین آسمان و روی همین خاک که من نفس می کشیدم، نفس می کشیدند. این حس خیلی خوبی به من می داد. یکی از آن ها، یکی از قهرمان های چندمنظوره و همه فن حریفم، آیت الله علامه حسن حسن زاده آملی، عارفِ دانشمند و نابغۀ روزگارمان بود که همین چند روز پیش سفر کهکشانی اش را آغاز کرد. از این سوی تلسکوپ رفت به آن سوی تلسکوپ؛ چون هم منجم بود، هم ریاضی دان، هم فیلسوف، هم عارف، هم ادیب، هم فقیه، هم پزشک، هم مفسر، هم شاعر، هم محدث، هم متکلم، هم استاد اخلاق، هم استاد زبان، هم...

 

مثلا علامه حسن زاده در دهه سی، در حالی که یک طلبۀ بیست و چند ساله بود، با دانش ریاضی و نجومی، خودش تقویم هر سال را استخراج می کرد. همان سال ها یک از استادان مهم ریاضی با شنیدن این خبر خیلی تعجب می کند. وقتی تقویم علامه را بررسی می کند، می بیند با محاسبات خودش جور در نمی آید. برای اینکه درس خوبی به حسن زادۀ جوان بدهد، در روزنامه مقاله ای علیه آن تقویم می نویسد و می گوید کسوف پیش بینی شده در تقویم حسن زاده، اتفاق نخواهد افتاد. مدتی می گذرد و همه می بینند در همان زمان پیش بینی شده، کسوف اتفاق افتاد؛ آن روزنامه مجبور می شود در مطلبی از خوانندگانش عذرخواهی کند. اما این به اصطلاح دوئل علمی باز هم تکرار شد.

 

مدتی بعد طبق محاسبه آن استاد ریاضی و هم طبق محاسبۀ تمام استادان دیگر، ماه رمضان باید 30 روزه می بود؛ اما در تقویم قمری حسن زاده 29 روزه بود. برای جبران ماجرای قبلی، این بار تبلیغ بسیاری می کنند که بالاخره اشکال داشتن تقویم حسن زاده ثابت خواهد شد؛ اما آنسال هلال عید فطر در شب 29 رمضان خودش را نشان داد و بار دیگر نبوغ علمی حسن زادۀ جوان اثبات شد. الان که موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران همه ساله تقویم را استخراج می کند، شاید به نظرمان استخراج تقویم خیلی کار عجیبی نباشد؛ اما باید دقت کنیم این استخراج دقیق سی سال پیش از تاسیس موسسه ژئوفیزیک اتفاق افتاده؛ آن هم نه توسط یک موسسه، بلکه توسط یک آدم!

 

و البته از این اتفاقات در مورد ایشان زیاد است. اتفاقاتی که نشان می داد علامه خیلی از زمانش جلوتر بود؛ مثلا ما الان برای تعیین قبله از جی پی اس استفاده می کنیم؛ اما علامه حسن زادهخیلی خیلی قبل از اینکه جی پی اس یا حتی قبله نماهای امروزی اختراع شوند، با اسطرلاب قبلۀ دقیق مردم شهر آمل را محاسبه کرده بود. علامه حسن زاده آملی یک بدن داشت؛ اما ای بسا چندین مرکز و موسسه را به راحتی در ساختمان های مغزش جا داده بود. یک دل داشت؛ اما چندین آبشار و رودخانه از قله های قلبش جاری بود؛ یعنی همان شخصیتی که حتی تصورش برای یک آدم بزرگِ سی ساله خوکرده به زندگیِ بی دردسر مثل من، محال است؛ یعنی همان شخصیتی که می تواند تجسم عینی رویاها و اراده های یک نوجوان خیال پرداز و جان دار و پر هیجان باشد.

یکی از نکات مهم دیگر در مورد علامه برای من این بود که این آدم با این همه علم و توانایی و قدرت معنوی اش، بسیار متواضع و بی ادعا بود. بسیار از دیده شدن و خودنمایی پرهیز می کرد. می گویند درخت ها هر چه پر برگ تر و پر بارتر می شوند،  سر به زیرتر می شوند. در حالی که بیشترِ ما اینطوری هستیم که وقتی چهار تا کتاب می خوانیم یا در یک موضوعی کمی متخصص می شویم، فقط یک موضوع، دیگر شاید خدا را هم بنده نباشیم

این عظمت اخلاقی و تربیت معنوی کم نظیر، در کنار تمام آن ویژگی های دیگر علامه بود که او را در چشم منِ دوران نوجوانی ام و خیلی های دیگر اینقدر بزرگ کرده بود. وقتی زندگینامه علامه را مرور می کنیم علت را متوجه می شویم؛ او همه چیز را از سال های اول نوجوانی شروع کرده بود. علامه این دو عملیات را با هم آغاز کرده بود؛

یکم: ارادۀ تحقق رویاهای بزرگ علمی

 

دوم: تمرین خودسازی و خودشناسی

اخبار
سفر به آن سوی تلسکوپ، یادداشتی از آقای حسن صنوبری، شاعر و روزنامه نگار
دوشنبه, 13 اسفند,1403
برگزارکننده: جهاددانشگاهی واحد هرمزگان
شروع رویداد: 1403/12/13
پایان رویداد: 1403/12/29

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به معاونت فرهنگی جهاددانشگاهی می باشد و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
Copyright ©2025 - All rights reserved.
آدرس آی پی: 3.136.17.118 سیستم عامل: Unknown مرورگر: Mozilla تاریخ مشاهده: پنجشنبه, 11 اردیبهشت,1404