فرهنگ به مثابه نمایش خویشتن؛ بازنمایی خویشتن در عصر رسانه
آرشا پرگان
مهندسی کامپیوتر دانشگاه جهرم
در جهان معاصر، فرهنگ از عرصهی تجربه به صحنهی نمایش تبدیل شده است. ژان بودریار، فیلسوف فرانسوی، این دگرگونی را در قالب مفهوم وانمایی (Simulation) توضیح میدهد؛ جهانی که در آن نشانهها از امر واقعی جدا شده و خود به واقعیت بدل میشوند. بیونگچول هان، در ادامهی همین منطق اما با زبانی روانتحلیلگر و پدیدارشناسانهتر، از جامعهی شفافیت و خودنمایی سخن میگوید؛ جامعهای که در آن هر امر پنهان، مبهم یا درونی باید به تصویر، داده و نمایش تبدیل شود. در این بستر، رفتارهای فرهنگی نظیر نوشیدن قهوه، رفتن به تئاتر، مطالعهی کتاب و سفر، دیگر کنشهایی در جهت زیستن یا تجربهی فرهنگی نیستند، بلکه به بازنماییهای نمادینِ خودِ فرهنگیبودن بدل شدهاند.
بودریار معتقد است در عصر وانمایی، ما دیگر با واقعیت سروکار نداریم، بلکه با نسخههای تصویری آن مواجهایم. به بیان او، جهان معاصر «فراواقعی» است، زیرا نشانهها جای امر واقعی را گرفتهاند. بیونگچول هان نیز در کتاب جامعهی شفافیت، نشان میدهد چگونه انسان مدرن، تحت فشار دیدهشدن و خودنمایی، همهچیز را به سطح تصویر میکشاند. او مینویسد: «جامعهی امروز، جامعهی نمایشِ بیوقفهی خود است؛ جایی که هر امر درونی باید بیرونی شود.» این دو نگاه، در ترکیب با یکدیگر، تصویری روشن از وضعیت فرهنگی امروز ما به دست میدهند؛ فرهنگی که در آن، زیستن واقعی با بازنمایی آن درهم آمیخته است.
نخستین نمود این وضعیت را میتوان در پدیدهی کافه و فرهنگ قهوهنوشی مشاهده کرد. در منطق وانمایی بودریار، قهوه دیگر نوشیدنی نیست، بلکه نشانهای از سبک زندگی است؛ و در منطق شفافیت هان، نوشیدن قهوه در کافه، عملی است که تنها زمانی معنا مییابد که در معرض دید قرار گیرد. عکس فنجان قهوه، نور نرم ظهر، و کتابی در کنار آن، نه برای تجربهی شخصی، بلکه برای بازنمایی زیباییِ زیستن است. قهوه، در این معنا، به ابژهای شفاف تبدیل میشود: چیزی که تنها به شرط دیدهشدن وجود دارد. در مورد تئاتر نیز میتوان همین سازوکار را دید. زمانی تئاتر محل تماشای نمایش بود، اما در جامعهی وانمایی و شفاف، تماشاگر نیز بخشی از نمایش شده است. بودریار این را «فروپاشی فاصلهی میان صحنه و زندگی» میداند. حضور در سالن تئاتر، اشتراکگذاری عکس از بلیت یا صحنه، و تأکید بر مشارکت فرهنگی، به نوعی نمایش سرمایهی نمادین بدل شده است. در منطق بیونگچول هان، این همان پدیدهی «فرهنگ خود-نمایی» است؛ فرهنگی که در آن ارزش نه از عمق تجربه، بلکه از میزان دیدهشدن آن حاصل میشود.
همین منطق در کتاب و خواندن نیز عمل میکند. بودریار در جامعهی مصرفی توضیح میدهد که کالاها بیش از آنکه برای مصرف مادی خریداری شوند، برای «مصرف نمادین» ارزش دارند. کتاب، در این معنا، دیگر صرفاً متن نیست، بلکه نشانهای از اندیشهورزی است. بیونگچول هان این وضعیت را در قالب «فقدان درونمندی» توضیح میدهد: در جامعهی شفاف، درون و تأمل جایی ندارد؛ همهچیز باید به بیرون و به تصویر تبدیل شود. ازاینرو، کتاب روی میز کافه یا در قاب اینستاگرام، معنایی بیش از کتابخوانی دارد: این تصویر، خودِ فرهنگ است، نه نشانهی آن.
شاید آشکارترین نمود پیوند میان اندیشهی بودریار و هان را در پدیدهی سفر بتوان دید. بودریار در آمریکا سفر را نوعی مواجههی زیباییشناسانه با تصاویر میداند: ما دیگر به مکانها سفر نمیکنیم، بلکه به «تصاویر مکانها» میرویم. بیونگچول هان نیز در کتاب جامعهی فرسوده مینویسد که سفرهای امروز نه برای تجربهی دیگری، بلکه برای تولید خویشتن در برابر دیگری است؛ انسانِ معاصر در هر سفر، روایت تصویری خود را بازآفرینی میکند. در این وضعیت، گردشگر نه در جهان، بلکه در میان تصاویر خود حرکت میکند. سفر بدل به آیینی از خودنمایی فرهنگی میشود: از انتخاب مقصد تا فریم عکسی که باید در شبکههای اجتماعی منتشر شود.
بدینترتیب، از منظر بودریار و هان، رفتارهای فرهنگی امروز ما را میتوان «نمایشهایی از خویشتن» دانست. انسان وانمایی، در جهان شفاف، مدام میان میل به اصالت و اجبار به نمایش در نوسان است. قهوه، تئاتر، کتاب و سفر به ابژههایی از خودارجاعی بدل شدهاند: آنها به چیزی بیرون از خود ارجاع نمیدهند، بلکه خودشان نشانهی زیستناند. اگر در منطق بودریار، فراواقعیت حاصل فروپاشی مرز میان بازنمایی و واقعیت است، در منطق بیونگچول هان، فرسودگی و اضطراب حاصل از این شفافیت بیوقفه، چهرهی روانی همان پدیده است. هر دو فیلسوف بر این نکته تأکید دارند که انسان امروز، در تلاش برای اثبات وجود خود از طریق تصویر، در نهایت درون همان تصویر حل میشود.
از این منظر، نقد فرهنگ نمایشی معاصر نه دعوت به بازگشت به «امر اصیل»، بلکه دعوت به آگاهی از سازوکار تصویر است. فهمیدن اینکه چگونه در هر جرعه قهوه، هر بلیت تئاتر، هر قاب کتاب و هر عکس سفر، نشانهای از بازی بزرگ وانمایی و شفافیت نهفته است، نخستین گام برای بازاندیشی در وضعیت فرهنگی ماست.