فرهنگ به مثابه منازعه؛ چرا دانشگاه نباید بیطرف باشد؟
علیاصغر درلیک
تصور کنید جامعهای را که دانشگاههایش در برابر مسائل فرهنگی و اجتماعی سکوت میکنند؛ کلاسها تنها برای انتقال محفوظات برگزار میشوند و دانشجویان پس از فارغالتحصیلی، بدون کوچکترین تجربهای از مواجهه با مسائل واقعی، وارد اجتماع میشوند. آیا چنین دانشگاهی میتواند ادعا کند که «بیطرف» مانده است؟ یا باید پذیرفت که سکوت و بیاعتنایی، خود نوعی موضعگیری است؛ موضعی که به سود قدرت مسلط و به زیان جامعه تمام میشود؟
بیطرفی دانشگاههای ایران در مسائل فرهنگی و سیاسی، بیش از آنکه واقعیتی عینی باشد، شعاری نهادی است. مسئولان میگویند دانشگاه نباید درگیر سیاست یا فرهنگ شود، اما واقعیت این است که هیچ نهادی نمیتواند از محیط پیرامون خود جدا باشد. حتی انتخاب موضوعات تحقیقاتی، شیوه تدریس و نوع مناسبات استاد و دانشجو، بار فرهنگی و سیاسی دارند. به قول یکی از جامعهشناسان فرهنگ، هیچ نهادی در خلأ وجود ندارد؛ پس ادعای بیطرفی، چیزی جز پردهای برای پنهان کردن نوعی جانبداری پنهان نیست.
مسئله نگرانکنندهتر، نه فقط سکوت دانشگاه به عنوان یک نهاد، بلکه بیتفاوتی دانشجویان به عنوان کنشگران اصلی آن است. دانشگاهی که دانشجویانش به مسائل جامعه بیاعتنا باشند، از درون تهی میشود. نسل جوانی که در چهار سال تحصیل، دغدغهای نسبت به عدالت اجتماعی، هویت فرهنگی یا آزادی مدنی پیدا نمیکند، در آینده چگونه میتواند نقشی سازنده در جامعه ایفا کند؟ بیتفاوتی دانشجویان، یعنی عادیسازی بیعدالتی، یعنی نادیده گرفتن بحرانهای اجتماعی، یعنی پرورش نسلی که مصرفکننده دانش است و نه تولیدکننده آن.
در اینجا بار دیگر میتوان به اندیشه یکی از نظریهپردازان هویت نهادی اشاره کرد: هویت نهادها نه از بالا، بلکه از کنشهای روزمره اعضای آن ساخته میشود. اگر کنش مسلط در میان دانشجویان «بیتفاوتی» باشد، هویت نهادی دانشگاه نیز بر اساس همین بیتفاوتی شکل خواهد گرفت. نتیجه چنین فرآیندی، دانشگاهی منفعل است که نه توان تولید اندیشه انتقادی دارد و نه میتواند جامعه را به سمت تغییر مثبت سوق دهد.
بیتفاوتی و سکوت در کوتاهمدت شاید راهی برای کاهش تنشها به نظر برسد، اما در بلندمدت هزینههای سنگینی به همراه دارد. نخستین پیامد آن، بیاعتمادی جامعه به دانشگاه است. وقتی دانشگاه در برابر پرسشهای بنیادین جامعه سکوت کند، مردم دیگر به آن به چشم نهادی مرجع نگاه نخواهند کرد. دومین پیامد، گسست هویتی نسل جوان است. دانشجویی که از خلال تجربه دانشگاهی نتواند هویت اجتماعی فعال و نقاد خود را بسازد، بعدها در عرصه عمومی هم فردی خاموش و منفعل باقی میماند.
از سوی دیگر، دانشگاه بیتفاوت عملاً تبدیل به بازوی بازتولید وضع موجود میشود. این همان چیزی است که پییر بوردیو آن را «بازتولید نظم مسلط» مینامد: نهادی که به جای چالش، به تداوم قدرت کمک میکند. در چنین شرایطی، خلاقیت علمی و فرهنگی نیز رنگ میبازد؛ زیرا نوآوری تنها در محیطی شکوفا میشود که تنوع صداها و آزادی بیان وجود داشته باشد.
همچنین باید یادآور شد که فرهنگ، به تعبیر استوارت هال، «همواره عرصه منازعه است، نه وفاق». دانشگاهی که خود را بیطرف نشان میدهد و از این منازعه کناره میگیرد، در حقیقت نقش اصلیاش در شکلدهی به فرهنگ سیاسی و اجتماعی را رها میکند. نتیجه چنین کنارهگیریای چیزی جز رکود فرهنگی و انفعال اجتماعی نیست.
پس پرسش اصلی اینجاست: آیا دانشگاه میتواند واقعاً بیطرف باشد؟ پاسخ این است که بیطرفی به معنای سکوت، چیزی جز جانبداری پنهان نیست. بیطرفی واقعی تنها زمانی معنا دارد که دانشگاه فضایی برای حضور صداهای گوناگون فراهم آورد، نه آنکه با برچسب بیطرفی، صداهای مخالف را حذف کند.
از این منظر، بیتفاوتی دانشجویان نیز هیچ پیامد مثبتی ندارد. بیتفاوتی به معنای خنثی بودن نیست، بلکه به معنای پذیرش خاموش وضعیت موجود است. جامعهای که جوانانش نسبت به مسائل فرهنگی و اجتماعی بیتفاوتاند، دیر یا زود با بحران هویتی و رکود فکری مواجه خواهد شد. دانشگاه ایرانی اگر بخواهد رسالت واقعی خود را ایفا کند، باید دانشجویانی پرورش دهد که نه تنها پرسشگر باشند، بلکه نسبت به سرنوشت جامعهشان احساس مسئولیت کنند.
در نهایت، دانشگاه باید بیطرفی را نه در سکوت و بیتفاوتی، بلکه در ایجاد فضایی برای گفتوگوی آزاد و پذیرش تکثر بازتعریف کند. تنها در این صورت است که میتواند هم اعتبار علمی خود را حفظ کند و هم نقش اجتماعیاش را بهدرستی ایفا نماید.