چندصدایی در دانشگاه: چگونه زبان و فرهنگ تجربه یادگیری را متحول میکنند؟
معرفی کتاب "فرهنگها و زبانها در آموزش عالی"
کتاب «فرهنگها و زبانها در آموزش عالی» پاسخی است به یک دغدغهی بنیادین در جهان امروز؛ اینکه دانشگاه چگونه میتواند نه فقط نهادی علمی، بلکه میدان فرهنگی زندهای باشد که تجربههای متکثر انسانی را در خود جای دهد. نویسندگان این اثر بر این باورند که فرهنگ و زبان دیگر نمیتوانند در حاشیه بمانند و تنها در دپارتمانهای زبان و ادبیات تدریس شوند. برعکس، باید به متن برنامههای دانشگاهی راه پیدا کنند تا آموزش عالی از تکصدایی رها شود و به فضایی چندصدایی و چندفرهنگی بدل گردد.
در این کتاب، زبان و فرهنگ نه بهعنوان ابزار جانبی یادگیری بلکه بهعنوان افقی تازه برای اندیشیدن و زیستن معرفی میشوند. وقتی دانشجوی مهندسی با روایتهای فرهنگی دیگر ملتها درباره طبیعت آشنا میشود، وقتی دانشجوی اقتصاد تفاوتهای فرهنگی در رفتار بازارها را میشناسد، و یا دانشجوی علوم اجتماعی متون و گفتمانهای زبانهای مختلف را میخواند، آموزش از سطح انتقال اطلاعات به سطح تجربهی فرهنگی مشترک ارتقا مییابد. اینجاست که دانشگاه هویتی تازه پیدا میکند؛ هویتی که نه فقط بر تولید دانش، بلکه بر پرورش شهروندانی حساس به تفاوتها و توانمند در گفتوگوی میانفرهنگی تأکید دارد.
این رویکرد در واقع به دانشگاه نقشی تازه میدهد: پلی میان نهاد آکادمیک و جامعه. زبانها حامل حافظههای تاریخی، تجربههای زیسته و نظامهای ارزشی متنوعاند. ورود آنها به کلاسهای درس یعنی بهرسمیت شناختن تنوع فرهنگی جامعه و باز کردن راهی برای بازتاب این تنوع در دل دانشگاه. به بیان دیگر، هر بار که یک زبان و فرهنگ تازه در فضای دانشگاه شنیده میشود، دیوار میان دانشگاه و زندگی اجتماعی کمی فرو میریزد و پیوند میان آموزش و زیست فرهنگی جامعه تقویت میشود. کتاب نشان میدهد که تحقق چنین تغییری نیازمند یک تحول فرهنگی در خود دانشگاه است. لازم است ساختارها، شیوههای تدریس و حتی نگرش استادان دگرگون شوند تا فضایی ایجاد شود که زبانها و فرهنگها بتوانند در آن ریشه بدوانند. این تغییر ساده نیست، اما نویسندگان بر این باورند که نتیجه آن دانشگاهی خواهد بود که نه تنها بازتابدهنده جامعه چندفرهنگی امروز است، بلکه میتواند خود به کانونی برای شکلدهی به آینده فرهنگی جهان بدل شود.
در نهایت، کتاب چشماندازی نو پیش رو میگذارد و ما را فرامیخواند که دانشگاه را تنها بهعنوان محل انتقال دانش علمی نبینیم، بلکه آن را بهمثابه یک زیستجهان فرهنگی پویا درک کنیم؛ فضایی که در آن یادگیری نظری و تجربههای زیستهی فرهنگی در هم میآمیزند و افقهای تازهای برای اندیشیدن و زیستن میگشایند. در چنین نگاهی، تفاوتهای زبانی و فرهنگی دیگر مرزی برای جدایی یا تهدیدی برای همبستگی نیستند، بلکه سرچشمهای برای غنا، نوآوری و خلاقیت جمعیاند. این دیدگاه دانشگاه را از انزوای علمی و برج عاج تخصصی بیرون میآورد و به میدان زندگی اجتماعی میکشاند؛ جایی که فرهنگ و جامعه حضور واقعی دارند، جایی که دانشگاه میتواند به مثابه پل ارتباطی عمل کند، سنتها و هویتهای متنوع را به رسمیت بشناسد، و همزمان نسل آینده را برای مواجههای مسئولانه و خلاقانه با جهانی چندفرهنگی آماده سازد.