دانشگاه و اسطوره‌ی تنوع فرهنگی: تحلیلی بر خودبسندگی آکادمیک

دوشنبه, 14 مهر,1404

دانشگاه و اسطوره‌ی تنوع فرهنگی: تحلیلی بر خودبسندگی آکادمیک

دانشگاه و اسطوره‌ی تنوع فرهنگی: تحلیلی بر خودبسندگی آکادمیک

برایان روزنبرگ در کتاب تازه‌اش «هر چه هست، من مخالفم» با نگاهی انتقادی و فرهنگی به دانشگاه می‌نگرد؛ جایی که به‌ظاهر مأمن اندیشه‌ی آزاد است، اما در عمل در برابر تغییرات فرهنگی و اجتماعیِ زمانه، مقاوم‌تر از هر نهاد دیگری عمل می‌کند. او دانشگاه را نه فقط سازمانی آموزشی، بلکه نهادی فرهنگی با ترس از تحول فرهنگی معرفی می‌کند.

روزنبرگ معتقد است دانشگاه‌های امروزی به‌جای آنکه میدان گفت‌وگوی بین‌فرهنگی و بازاندیشی اجتماعی باشند، تبدیل به ساختارهایی شده‌اند که فرهنگ درونی خود را بر هر فرهنگ بیرونی ترجیح می‌دهند. در نتیجه، بسیاری از دانشجویان به‌جای مواجهه با تفاوت‌ها، در محیطی نسبتاً همگن و محافظه‌کار پرورش می‌یابند. این «فرهنگِ بستهٔ دانشگاهی» نوعی پارادوکس ایجاد کرده است: نهاد علم که باید عامل گشودگی باشد، خود به عامل بازتولید تک‌صدایی و تک‌بعدی‌نگری بدل شده است.

در بخش‌های مختلف کتاب، نویسنده با تجربه‌ی سال‌ها مدیریت در آموزش عالی نشان می‌دهد چگونه زبان رسمی دانشگاه‌ها از تنوع فرهنگی، عدالت اجتماعی و گفت‌وگوی جهانی سخن می‌گوید، اما مناسبات واقعی آن‌ها هنوز بر پایه‌ی سلسله‌مراتب، کنترل، و ترس از تفاوت بنا شده است. او این پدیده را «فرهنگ ترس از تکان فرهنگی» می‌نامد؛ فرهنگی که نوآوری را تهدید تلقی می‌کند، نه فرصت.

روزنبرگ با زبانی طنزآمیز اما تیز می‌نویسد: دانشگاه‌ها به‌سادگی پروژه‌های فناوری یا اقتصادی نو را می‌پذیرند، اما وقتی بحث از تغییر در ارزش‌ها، هویت‌ها یا عدالت فرهنگی می‌شود، ناگهان «علم» رنگ ایدئولوژی به خود می‌گیرد. از این منظر، مقاومت در برابر تغییر، نه فقط نهادی، بلکه فرهنگی و هویتی است: ترسی از گم‌شدن در جهانی که مرزهای میان رشته‌ها، ملت‌ها و طبقات در آن در حال فروپاشی است.

او بر این باور است که آموزش عالی برای ایفای نقش واقعی‌اش باید از «فرهنگ خودبسنده» فاصله بگیرد و یادگیری را به تجربه‌ای میان‌رشته‌ای و میان‌فرهنگی بدل کند. دانشجو نباید صرفاً حامل دانش فنی باشد، بلکه باید بتواند فرهنگ‌های متفاوت را بخواند، نقد کند و با آن‌ها وارد گفت‌وگو شود. تنها در این صورت است که دانشگاه می‌تواند شهروندانی تربیت کند که از مرزهای قومیت، طبقه و تخصص فراتر بروند.

نکته‌ی قابل نقد در رویکرد روزنبرگ آن است که گرچه او بیماری فرهنگی دانشگاه را دقیق تشخیص می‌دهد، اما درمان را بیشتر در تغییر نگرش فردی مدیران و استادان می‌بیند. در حالی که شاید ریشه‌ی این بحران، ساختاری‌تر و در پیوند با سیاست‌های فرهنگی و اقتصادی کلان‌تر باشد. با این حال، کتاب او یادآور ضرورت بازاندیشی فرهنگی در دانشگاه است: بازگشت به گفت‌وگو، تنوع، و چندصدایی به‌عنوان ارزش‌هایی حیاتی در آموزش عالی.

در نهایت، «هر چه هست، من مخالفم» نه فقط نقدی بر نظام دانشگاهی، بلکه بازتابی از وضع فرهنگی جهان معاصر است؛ جهانی که از تغییر سخن می‌گوید اما هنوز از تفاوت می‌ترسد.

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به معاونت فرهنگی جهاددانشگاهی می باشد و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
Copyright ©2025 - All rights reserved.
آدرس آی پی: 216.73.216.9 سیستم عامل: Unknown مرورگر: Mozilla تاریخ مشاهده: دوشنبه, 14 مهر,1404